بسم الله الرحمن الرحیم

تمدن شناسی (۲) – بنیان تمدنها

تمدن‌ها

در مقالهٔ گذشته (یعنی: تمدن‌شناسی (۱) – درآمدی بر تمدن، فرهنگ و تمدن) اشاره‌ای کلی با مثال به تمدن و ریشهٔ آن یعنی فرهنگ و منشأ آن یعنی تفکر شد. در این قسمت به بنیان تمدنها یعنی «تفکر» می‌پردازیم.

فهرست

 

درآمد

بعضی‌ها چنان مبهوتِ تمدن غربی می‌شوند که هویت اصیلِ خود را فراموش می‌کنند و گرفتار از خود بیگانگی می‌شوند. اگر تمدن را به خوبی بشناسیم، متوجه می‌شویم تمدن غربی (آن طور که خودشان ادعا می‌کنند) در قلهٔ پیش‌رفته‌ترین تمدنهای بشری نیست! بلکه ظهور نوع دیگری از تمدنهاست که سرانجام به افول می‌رود[1] و این تمدن بر بنیان افکار فلاسفهٔ غربی بنا شده است. افکاری که نقدهای فراوانی بر آن وارد شده است.

در قسمت قبل اشاره‌ای مختصر به تمدن شد و دانستیم که منشأ آن فرهنگ و منشأ فرهنگ، تفکر است. در این قسمت به اساسی‌ترین بنیان تمدن، یعنی تفکر می‌پردازیم. اگر چه این یک مبحث تخصصی است ولی تلاش شده تا جای ممکن از ارائهٔ تعاریف پیچیده و مطالب سنگین اجتناب شود و در عوض با مثال‌های کاربردی و متنوع تشریح شود تا گسترهٔ وسیعی از مخاطبان بتوانند از آن استفاده کنند.

 

تشریح تفکر

انسان شرق دور، نسبتی صلح‌آمیز با طبیعت دارد و در تفکر خود آن را مام مقدسی می‌بیند که می‌بایست تعاملی هماهنگ با آن داشته باشد. ردّ پای این تفکر در فرهنگ و تمدن‌هایشان آشکار است. از تابلو‌های هنری‌شان گرفته تا معماریِ هماهنگ با طبیعت.

بنیان تمدنها
به حضور جزئی انسان، در این تابلو دقت کنید. انگار او نیز جزئی هماهنگ از محیط طبیعی است. نقاشی‌های شرقی، بیان‌گر فرهنگ و طرز تفکر آن‌هاست.
معماری شرقی آینهٔ تمدنها ی شرقی است.
معماری‌های کهن شرقی، در هماهنگی با محیط طبیعی ساخته می‌شدند به طوری که ساخت و ساز‌ها به ضدیت با طبیعت نمی‌انجامید و این برخاسته از تفکر و فرهنگِ آن‌هاست.

امّا انسان غربی طرز تفکر دیگری دارد. وی نسبتی استیلاجویانه با طبیعت دارد و در تفکر خود آن را منبعی می‌بیند که می‌بایست هر چه بیش‌تر به تسخیر خود درآورد. ردّ پای این تفکر را می‌توان در ساخت ماشین‌های تکنولوژیک، آسمان خراش‌ها، ماهواره‌های دور زمین و البته بحران‌های محیط زیست مشاهده کرد.

آسمان خراشها، ردپای تمدنها ی مبتنی بر استیلاجویی بر طبیعت
آسمان خراش‌ها، شهر سازی مبتنی بر فرهنگ و تفکری که در پی تسخیر طبیعت است.

دو طرز تفکر متفاوت، دو تمدنی پدید آورده که تفاوتشان به وسعت مشرق تا مغرب است. چرا؟

تفکر، بنیان تمدن است؛ نسبتی‌ست که انسان با عالم درون و بیرون از خود برقرار می‌کند. در این جا ۳ نسبت مطرح می‌شود:

  • نسبت انسان با خود: آیا نسبت به خودش (و هویت‌های اجتماعی و تاریخی خود) بیگانه است یا دوستانه؟
  • نسبت انسان با طبیعت: آیا با طبیعت (شامل جمادات، نباتات و حیوانات) نسبتی هماهنگ دارد یا استیلاجویانه؟
  • نسبت انسان با سایر بشر: آیا با سایر جوامع بشری نسبتی دوستانه دارد یا خصمانه؟ آیا حاضر است با آن‌ها تعاملی سازنده داشته باشد یا همچون نگاه استیلاجویانه‌اش به طبیعت، می‌خواهد سایر جوامع بشری را (به نام استعمار و Modernization) به تسخیر خود درآورد؟

همهٔ این نسبت‌ها، تفکر بشری را شکل می‌دهند و تفکر‌ها، فرهنگ و تمدن‌ها را شکل می‌دهند. برای روشن‌تر شدن موضوع دو مثال از دو یا سه تفکر متفاوت ارائه می‌دهم:

نسبت انسان با خود

تفکر مدرن بر اساس داروینیسم[2]، انسان را حیوانی تکامل یافته‌تر و برتر از سایر حیوانات می‌بیند و از منظر چنین دیدگاهی زندگی عرصه‌ای برای تنازع بقاست و طبیعتاً گونه‌های برتر بر گونه‌های ضعیف‌تر غالب می‌شوند (مثل قانون جنگل)؛ از طرف دیگر بر اساس تفکر اومانیسم[3]، انسان را محور عالم می‌بیند؛ یعنی شأن ربوبی[4] خدا را انکار می‌کند و به خود این حق را می‌دهد تا مالک سرنوشت سایر انسان‌ها باشد و برای سبک زندگیِ آن‌ها هنجار سازی کند و آن‌ها را به مسیری که خودش تشخیص می‌دهد سوق بدهد، زیرا با تکنولوژی قوی‌تر بر سایر گونه‌ها و جوامع بشری غالب شده است.

حال آن که از منظر تفکر اسلامی، انسان علاوه بر گرایش‌های جانداری (و نیازهای طبیعی او مثل خوردن، خوابیدن، تولید مثل و…)، دارای گرایش‌های الهی مثل رحمت، ایثار، بردباری و… است. اسلام نه مثل تفکر غربی، انسان را محور عالم می‌داند و نه مثل تفکر شرقی، انسان را جزئی خُرد از مام طبیعت می‌بیند. بلکه انسان از منظر این دین الهی، اولاً عبد خدا، ثانیاً شریف‌ترین مخلوقات، ثالثاً خلیفهٔ الهی‌ست. خلیفه یعنی جانشین، اما نه جانشینی در الوهیت، بلکه نمایندهٔ صفات الهی در زمین بودن است. صفاتی مثل محبّت، عزّت، عدالت و… یعنی انسان هم شأنی زمینی دارد امّا نه در حدّ حیوانات جنگل! و هم شأنی آسمانی دارد اما نه در حد الوهیت! بلکه در صفات الهی مثل رأفت، حکمت، قدرت و… الگوی سایرین و پیشوای آن‌هاست.

 

نسبت انسان با طبیعت

تفکر غربی به انسان مدرن شأنیتی الوهی می‌دهد در حدی که حق دارد طبیعت را به تسخیر در آورد و از این منظر، نظم طبیعت می‌بایست هماهنگ با نظم بشری باشد. نظمی که برخاسته از تفکر انسان مدرن است.

در حالی که تفکر شرقی انسان را جزئی خُرد از مام مقدّس طبیعت می‌داند به دنبال هماهنگی با آن است و از این منظر نظم بشری می‌بایست هماهنگ با نظم طبیعت باشد.

امّا در تفکّر اسلامی طبیعت نه منبعی حقیر برای تصرّف و تسخیر است و نه مام مقدسی که انسان، جزئی خرد در آن است. بلکه طبیعت مخلوق خداست که نظم آن تابع قوانین الهی و برای انسان به تسخیر در آمده است[5] و انسان می‌تواند در چهارچوبی که خدا به او اجازه داده، در حدّ تأمین نیاز‌های خود و برای شکوفایی دیگران، از طبیعت بهره بگیرد.

نسبت انسان با سایر بشر

تفکری که نسبتی استیلاجویانه با عالم طبیعت دارد، طبیعتاً این نسبت را به جوامع بشری نیز سرایت می‌دهد. یعنی نه فقط طبیعت که حتی به دنبال تسخیر سایر جوامع بشری‌ست و ما این طرز فکر را در تاریخ غرب مدرن به وضوح می‌بینیم، در پدیده‌ای به نام استعمار! پس عجیب نیست طرز فکری که انسان را حیوانی تکامل یافته می‌بیند، با ابزار تکنولوژیک به تنازع با سایر جوامع می‌افتد تا بر آن‌ها غالب شود و در زندگی و سرنوشتشان دخالت کند و اصول اخلاقی و انسانیت را زیر پا له کند.

بمب اتم - اوج توحش تمدنهای غربی

 

امّا در تفکر اسلامی بنابر حدیث علوی (علیه السلام)، سایر انسان‌ها یا برادر دینی هستند یا همانند در خلقت[6]. از منظر این دین، در تعامل با برادران دینی می‌بایست به حفظ برادری[7]، اتّحاد[8]، یاری‌رسانی[9] و عدالت نسبت به یکدیگر[10] همت گماشت؛ و در تعامل با سایر انسان‌های غیر هم اندیش، باید به نیکی و با رعایت عدالت تعامل کرد[11] و اگر به لجاجت و اذیت روی آوردند، قرآن توصیه به دفع بدی با بهترین روش می‌کند[12]، مگر آن‌هایی که از حد انسانیت خارج می‌شوند و به مال و جان سایرین تجاوز می‌کنند که می‌بایست با آن‌ها مقابله کرد[13] امّا حتی در این شرایط، قرآن اجازهٔ تجاوز‌گری نمی‌دهد[14].

***

تا این جا روشن شد که انسان چه نسبت‌هایی با خود، با طبیعت و با سایر بشر برقرار می‌کند. این که:

  • خود را مثل یک ربّ، مالک سرنوشت دیگران می‌بیند یا خود را در نمایندگی صفات الهی، راهبر دیگران می‌بیند؛
  • با استیلاجویی، از طبیعت بهره‌کشی می‌کند یا در حد رفع نیاز، از طبیعت بهره‌وری می‌کند؛
  • به دنبال تسخیر جوامع بشری‌ست یا به دنبال تعاملی که موجب شکوفایی‌ست؟

همهٔ این‌ها تفکر بشری را شکل می‌دهند و تفکر به رفتار‌ها جهت می‌دهد. رفتارهای مشترک موجب ایجاد هنجار‌های مشترک و این هنجار‌ها، فرهنگ یک جامعه را شکل می‌دهد و فرهنگ تمدن را.

بنابراین تفکرِ محضِ بشری به تنهایی نقشی در فرهنگ و تمدن‌سازی ندارد؛ بلکه بستگی به این دارد که به چه چیزی تعلّق دارد؟ به مکاتب بشری یا فوق بشری؟

در قسمت بعد به نقش فرهنگ در تمدن‌سازی بیش‌تر پرداخته خواهد شد.

 


پاورقی

[1] در ادامهٔ مباحث (قسمت‌های آتی) به ظهور و افول تمدن‌ها اشاره خواهیم کرد.

[2] داروینیسم، تفکری برخاسته از دیدگاه‌های چالرز داروین است که تبیینی در باره تکامل گونه‌های طبیعت می‌دهد و مثلاً انسان را تکامل یافته از میمون می‌داند. اگر چه این دیدگاه در حد یک فرضیه است امّا به قدری مقبول واقع شده که به عنوان پارادایم غالب در دنیای علم خصوصا بیولوژی درآمده است زیرا به زعمشان بهترین تبیین ممکن را نسبت به خلقت طبیعت می‌دهد.

[3] Humanism.

[4] اله غیر از رب است. رب در لغت دارای سه معناست: مالک، مدبّر و پرورنده. بنابراین، ترجمهٔ رب در فارسی به پروردگار ترجمه‌ای ناقص و به یک سوم معنای آن اشاره دارد. ربوبیت الهی یعنی مالکیت سرنوشت بشر + تدبیر زندگی او با قانون‌گذاری در قالب احکام شریعت + پرورش و هدایت او به سمت کمال است که همه این‌ها به دست خداست. با این تعریف، نفی ربوبیت الهی یعنی انکار مالکیت الهی، قوانین شریعت و هدایت دینی است.

[5] بنگرید به آیات رعد: ۲، ابراهیم: ۳۲ و ۳۳، نحل: ۱۲، عنکبوت: ۶۱، لقمان: ۲۹، فاطر ۱۳، زمر: ۵ و جاثیه: ۱۳.

[6] قال أمیر المؤمنین (علیه آلاف التّحية و السلام): فَإِنَّهُمْ [أي النّاس] صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْق‏ (تحف العقول، النص، ص: ۱۲۷؛ نهج البلاغة، نامهٔ امیرالمؤمنین به مالک اشتر هنگامی که وی بر امارت مصر بود، ص: ۴۲۷).

[7] إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَينَ أَخَوَيْكمْ (الحجرات: ۱۰).

[8] يَأَيهَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ * وَ اعْتَصِمُواْ بحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ وَ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا (آل‌عمران: ۱۰۲-۱۰۳).

[9] وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُوْلَئكَ سَيرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (التوبة: ۷۱).

[10] يَأَيهَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شهَدَاءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلىَ أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ (النساء: ۱۳۵).

[11] لَّا يَنْهَاكمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فىِ الدِّينِ وَ لَمْ يخْرِجُوكمُ مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبرَّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ إِلَيهِمْ إِنَّ اللَّهَ يحِبُّ الْمُقْسِطِينَ؛ خداوند از نیکی و عدالت پیشگی با کسانی که با شما سر دین ستیز ندارند و شما را از وطن‌تان خارج نکرده‌اند، منع نمی‌کند. خدا عدالت‌پیشگان را دوست دارد (الممتحنة: ۸).

[12] ادْفَعْ بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ؛ بدی را به بهترین روش دفع کن، ما به آن‌چه این‌ها وصف می‌کنند آگاه‌تریم (المؤمنون: ۹۶).

[13] أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُواْ وَ إِنَّ اللَّهَ عَلىَ‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ* الَّذِينَ أُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِم بِغَيرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا اللَّهُ… وَ لَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزِيزٌ؛ به کسانی که جنگ بر آن‌ها تحمیل شده إذن جنگ داده شده است چرا که مورد ستم قرار گرفته‌اند و خدا بر نصرتشان تواناست. کسانی که به ناحق از شهرشان بیرون رانده شدند فقط به این خاطر که می‌گفتند پروردگار ما خداست!… و حتما خدا کسانی را که او را [دینش را] نصرت دهند، نصرت می‌دهد. خدا قوی و شکست ناپذیر است (الحج: ۳۹-۴۰).

[14] وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ؛ در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند بجنگید و تجاوز نکنید چرا که خدا تجاوزکاران را دوست ندارد (البقرة: ۱۹۰).

به دیگران بفرستید

مهدی سلیمی

مهدی سلیمی

محقق، مدرس و مدیر وبسایت هجرة

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *