آیا ما جوامع مسلمان عقب مانده هستیم؟
یک عشقِ فرنگی مهمان بزرگان بود. چون به طعام نشستند، گفت: «اهل فرنگ بدان سمت پیش رفتهاند که فست فود تناول کنند و صد حیف که ما همچنان آبگوشت بزباش خوریم و عقب ماندهایم.» همه به او زل زده و خاموش ماندند. چون به صرف چای نشستند گفت: «اهل فرنگ تا بدان سمت پیش رفتهاند که البسهی مترقی پوشند و صد افسوس که ما در البسهی عریض و سنتی خود عقب ماندهایم.» حاضران نفس کشیده و جوابش را با سکوت دادند. مجلس چون به گفت و گوی علمی نشست گفت: «اهل فرنگ تا آن سمت پیشرفتهاند که بمب اتم ساختهاند و ما همچنان در احکام زواج و طلاق عقب ماندهایم.» ناگهان خواجهای از حاضرانِ مجلس گفت: «ترسم به کعبهی آمال نرسی ای عشق فرنگ، که این سمت با صد حیف و افسوست به تیمارستان میکشد!» عشق فرنگ گفت: «ترکستان را شنیده بودیم ولی تیمارستان دیگر چه صیغهایست؟» فاضلی گفت: «عجیب نیست که جوامع ماشینیست و غوطهور در فقدان وجدان و بحران معنا، تیمارستانهایش به رونق افتد! اگر تناول جانک فود (Junk Food) و البسهی ضیقِ بدننما و تجهیزِ به بمب اتم نشانهی پیشرفتگیست که علی الصلح و الإصلاح، السّلام!».
فقدان حکمت و ادعای حکم بر مکان و زمان
اعتضاد الملک دستی بر ریشش کشید و گفت: «سؤالی دارم ای عشق فرنگ. مردانه جوابم بده!»
گفت: «بپرس!»
اعتضاد الملک گفت: «آیا هر آن کس که سواد خواندن و نوشتن داند، حکیم است؟»
عشق فرنگ گفت: «حتما که همه حکماء سواد خواندن و نوشتن بلدند!»
اعتضاد الملک: «بقالی سر کوچمان سواد خواندن و نوشتن بلد است. آیا او حکیم است؟»
عشق فرنگ: «میتوانست حکیم باشد.»
اعتضاد الملک: «بله میتوانست ولی الآن حکیم نیست!… آیا هر آن کس که تکنولوژی برتر دارد، حکیم است؟»
عشق فرنگ: «به حتم که او عالم است. زیرا اگر علمی نداشت، مسلط بر تکنیک نبود.»
اعتضاد الملک بر افروخت و گفت: «ای ابو المغلطه! الفاظ را تغییر نده و از جواب طفره نرو! آیا تسلط بر تکنیک نشانهی حکمت است؟»
گفت: «خیر!»
اعتضاد الملک: «آن جماعتِ سوارِ بر تکنیک ولی فاقدِ حکمت، چطور القای حاکمیت بر سرنوشت دیگران کنند و به کیف خود حکم تحریم و فشار صادر کنند و دم از نظم نوین جهانی زنند؟»
عشق فرنگ: «چون قدرت دارند و میتوانند!»
اعتضاد الملک: «سباع و درندگان هم قدرت دارند، پس بفرمائید بر جهان امروز ما قانون جنگل از نوع مدرن حاکم است. نه حکمت و صلح و صفا!»
عشق فرنگ کمی جا خورد و خود را مقابل حاضران در موضع انفعال یافت و گفت: «من قبول دارم که آنان لیاقتِ حکومت بر جهانیان را ندارند.»
آن فاضل تکیه زده بر پشتی که شاهد سؤال و جواب نشسته بود گفت: «و آیا لیاقت آن را دارند که اقوال و اعمال آنها الگوی امثال شما و قبلهی آمالِ مردمان جهان شود؟»
عشق فرنگ: «ما بایستی به قدر مصلحت، خود را مثل آنان مجهز به قدرت و صنعت و البته حکمت کنیم تا در قبال آنان در موضع انفعال و از فرمان آنها به حرمان و ضعف نیفتیم.»
خواجه تنحنحی کرد و گفت: «گویی که مجلس از مباحث شیراز به لسآنجلس پرواز کرده است. قدری تأمل فرمائيد تا برای دست به آب بروم. حیف است که از فیض این مباحث محروم بمانم.» سپس از جای خود برخاست و رفت.
عشق فرنگ ادامه داد: «آنها مجهز به سلاح برتر شدهاند و اگر چه لیاقت ندارند تا اعمال حاکمیت بر سرنوشت بشریت کنند ولی واقعیت همین است که بر جمعیت اقوام و ملل، مع الأسف مسلط شدهاند. ضرورت پیشرفت ما احساس میشود.»
برچسب پیشرفت به خود و عقبماندگی به سایر ملل
اعتضاد الملک گفت: «شما مدعی بودید که آنها به فلان و بهمان سمت پیش رفتهاند و ما به صد حیف و افسوس عقب ماندهایم. هر مستمعی از این گفتارتان میفهمد منظور حضرتعالی چنین است که آنها پیشرفتهاند و ما عقب مانده! آیا حقیقتا بلاد غرب پیشرفتهاند و ما بلاد مسلمان عقبمانده هستیم؟!»
فاضل مجلس وسط سخن پرید و گفت: «بله ما عقب مانده هستیم!»
اعتضاد الملک لحظاتی سکوت کرد و مثل باقی حاضران به او زل زد و از جواب او مبهوت ماند و سپس سکوت را شکست و گفت: «آشیخ! آیا شما معتقدید که ما چون مثل آنها سوار بر تکنیک نیستیم پس عقبماندهایم؟»
فاضل مجلس دستی بر دستار سفید رنگِ خود کشید و گفت: «خیر! ما عقب ماندهایم ولی نه از تکنیک و تکنولوژی! بلکه از حرکت تاریخی خود به سوی تمدن اسلامی-قرآنی عقب ماندهایم! شاید بهتر باشد بگویم دور ماندهایم.» همه حاضران سر خود را به نشانهی تأیید تکان دادند.
فاضل ادامه داد: «اما در مورد جوامع غربی که خود را پیشرفته میدانند و دیگران را عقبمانده، میتوان پرسید که این به اصطلاح پیش رفتِ آنها به کدام سمت است؟ و این سمت نسبت به کدام غایت تعریف میشود؟ به غایت کعبه یا ترکستان؟ [سپس مکثی کرد و ادامه داد:] کشورهای به اصطلاح پیشرفته به کدام جهت و به سوی کدام غایت پیش رفتهاند تا خود معیاری شوند که سایر کشورها و مردمان جهان به نسبتِ آنها تعریف و تقسیم شوند به پیشرفته یا عقبمانده؟ مرتجع یا مترقی؟ سنتی یا مدرن؟!»
در این اثناء خواجه که از دست به آب آمده بود کنار درب ایستاد و به همه حاضران گفت: «بیایید در ایوان بنشینیم که الآن گعده در ایوانِ مشرف به بوستان با نسیم ملایم دلپذیر است.» صاحب مجلس که تا الآن از استماعِ گفتوگوی حاضران لذت میبرد گفت: «سه ساعتی از صرف ناهار میگذرد. تناول هندوانه در این وقتِ عصر، مقابل اشجار بوستان، صفای مجلس علم را دو چندان میکند. بفرمائید.» همه حاضران از جای برخاسته و در ایوان حلقه زده و گفت و گو را از سر گرفتند.
اعتضاد الملک رو به فاضل کرد و گفت: «شخصا از کلام نغز شما بهره بردم. به نظر میرسد جنابِ… [سپس رو به عشق فرنگ کرد و گفت:] بزرگوار نامتان چیست؟» گفت: «اسکندرم». اعتضاد الملک در حینی که پسران صاحب مجلس، سینیهای پر از قاچهای هندوانه را میان حاضران تعارف میکردند، ادامه داد: «… بله! به نظر میرسد جناب اسکندر مطلبی داشتند بفرمایند. اما قبلش خواستم خاطر نشان کنم، همان طور که صاحب مجلس بیان فرمودند این جا مجلس علم است. نه رقابت! در گفت و گوی علمی میان دو طرفِ مخالف هیچ برد و باختی معنیٰ ندارد! جناب اسکندر. اگر ما کلام شما را نقد میکنیم به این معنی نیست با شما مشکل داریم. شما برادر مائید. من معتقدم در یک مناظرهی علمی برد و باختی وجود ندارد. بلکه طرفین برندهاند، اگر به دنبال حقیقت باشند نه لجاجت.»
اسکندر نفس راحتی کشید و گفت: «خداوند اجدادتان را رحمت کناد.» سپس قاچ هندوانهای برداشت و ادامه داد: «بشر از غار نشینی به جامعهی مدنی رسیده است. اگر این از نظر شما ترکستان است پس کعبهی آمالتان چیست؟ لابد خلع زندگی از تکنولوژی و ارتجاع به سنت است؟ استدلال شما چیست؟»
فاضل گفت: «استدلال…! میدانید مشکل کجاست؟ پیشرفت یا عقبماندگی جزو مفاهیم نسبیاند. یعنی کسی که غایتش ترکستان است حرکتش به نسبتِ ترکستان نوعی پیشرفت است ولی به نسبتِ کعبه از پیش رفت به سمت مکه عقبمانده است و برعکس. منظور این است که مفاهیم نسبی نمیتوانند ملاک قول و عمل قرار گیرند و لب مطلب این است که با این مفاهیم نسبی نمیتوان به قضاوت جوامع و قومیتها نشست و سعادت را برای بشر ترسیم کرد. پس غربیها باید برای قوام تفکر خود استدلال اقامه کنند.»
اسکندر: «لطف کنید منظورتان را دقیقتر بیان کنید.»
فاضل: «بله. غرب مدرن در مواجهه با تفکر، فرهنگ و تمدن دیگر ملل و اقوام، همواره با مغالطه و القاء وارد شده است. بلکه بهتر است بگوییم همواره سر ستیز داشته و به مقابله با آنها برخاسته است.»
اسکندر گازی از قاچی هندوانه زد و گفت: «چطور؟»
فاضل : «غرب! همیشه با برچسب دوگانهی سنت و مدرن، ارتجاع و ترقی، عقبمانده و پیشرفته، سعی داشته به خودش برچسبِ مدرن، مترقی و پیشرفته بزند و به هر چه غیر از خودش، برچسبِ سنتی، مرتجع و عقبمانده بزند! و با تکیه بر این مفاهیم نسبی، خود را برتر از دیگر هویتها، ملیتها و قومیتها جا میزند. بنابراین رویکرد غربیها در مواجهه با غیر خود، سفسطه و نفی و طردِ آنهاست.»
اسکندر: «مگر مسلمین در مواجهه با اندیشهها و فرهنگهای غیرِ خودشان، غیر از این عمل میکنند؟ آنها با برچسب دوگانهی مؤمن و کافر و نعت خود به مؤمن و وصف غیر به کافر، خود را برتر از سایر خلائق فرض نمیگیرند؟»
فاضل با قاطعیت گفت: «خیر! مسلمین تابع کلام الهیاند. در کتاب الهی تفاوت فرهنگها و قومیتها جزو نشانههای الهی معرفی شدهاند. الآن خدمت شما آیهاش را تلاوت میکنم.»
اسکندر ابروانش از تعجب در هم فرو رفت و با دقت به سخنانِ سرشار از اطمینانِ فاضل مجلس که حکایت از ایمان کامل وی به مطلب داشت گوش سپرد.
فاضل ادامه داد: «در قرآن کریم آمده «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمين».
صاحب مجلس گفت: «آقا! ترجمه بفرمائيد همه فیض ببریم»
فاضل: «بله! آیه میفرماید: و از نشانههای او، آفرینش آسمانها و زمین و تفاوت زبانها و رنگهایتانست. در این نشانههایی برای جهانیان است. این را نشانهای برای نه فقط اهل ایمان بلکه تمام جهانیان دانسته است، پس یعنی مخاطب آیه همه بشریتاند. اگر زبان نماد فرهنگ باشد و رنگ نشانِ نژاد، تفاوت فرهنگ و نژاد، نماد و نشانِ آیات خداست. این یک مطلب. مطلب بعد… قرآن این تفاوتها را مثبت دانسته. آنجا که فرموده: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا (الحجرات: ۱۳)» باز این آیه خطاب به همه بشریت است: ای مردم! ما شما را از یک مذکر و مؤنث آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید. تصور کنید جهان به لحاظ فرهنگی یکدست شود. [سپس مکثی کرد]… یعنی همه به یک شکل لباس بپوشند، به یک زبان تکلم کنند، به یک روش خاص تفکر کنند، به یک منش خاص رفتار کنند… به نظر شما چه اتفاقی میافتد؟…»
مجلس در سکوت عمیقی فرو رفته بود. همه منتظر جوابِ فاضل بودند…
ادامه دارد…